آرشيداآرشيدا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره

خاطرات دختری از زبان مادرش ...

روز مادر و روز زن

دختر خوشگلم این روز روز تو هم هست و خیلی دلم میخواست برات یه کادوی خوشگل بخرم ... ولی فرصت نشد و میزارم واسه یه وقتی که فرصت کنیم و با بابایی بریم واست یه چیزی که نیاز داری رو بخریم ... خیلی خوشحالم که امسال منم به جمع مادرا پیوستم ... و تونستم طعم شیرین مادر شدنو بچشم ... و تموم سعیمو می کنم که واست یه مادر خوب باشم و از داشتنم خوشحال باشی ... و همینجا بهم قول بده که اگه یه روزی نبودم هم بتونی یه دختر و یه زن قوی باشی و با تموم مشکلات به راحتی کنار بیای و منو کنار خودت حس کنی ...... اولین کلمه ای که به زبون آوردی و حس کردم داری میگی مامان ... تو ماه گذشته بود که قلبم از خوشحالی میخواست منفجر شه ... تو خیلی راحت و آروم گفتی (( اماما...
24 ارديبهشت 1391

ورود به ماه 9

دخترم چقدر زود داری بزرگ میشی ... درسته که دوس دارم زودتر بزرگ شی و من از دیدن مراحل دیگه زندگیت هم لذت ببرم , ولی یه حسی هم بهم میگه واسه این دورانت دلم تنگ میشه و نمیخوام اینقدر زود بگذره ... مخصوصا چهار دست و پا راه رفتن خوشگلت که چند روزیه شروع کردی و خیلی خوشگل و با احتیاط راه میری ............. دخترم تو خیلی خوب و خانوم شدی ... وقتی بغلت می کنم حس می کنم تو هم میخوای بغلم کنی و فشارم میدی و میخوای بوسم کنی ولی نمیتونی بنابراین می لیسی صورتمو ... خیلی حس خوبی دارم وقتی می بینم تو هم دوستم داری ........ چکاپ ٩ ماهگیت یه کم با استرس توام بود ... چون تو بدنت کهیر زد و به یه غذا حساسیت دادی و بردیمت دکتر و دکتر بعد از داروهایی که وا...
24 ارديبهشت 1391
1